خاطرات مامان و هلنا

نبرد هلنا با مارمولک که منجر به موفقیت هلنا شد اینبار با خرس نبرد کردی که یه کم پیروزی سخت بود همچین از نبرد خوشت میاد حتی با پسر داییت ...

قبل از حمام   در حمام بعد از حمام   ...

در یازده ماهگی می توانی چند قدم برداری و بدون کمک ما طول یک قالی دوازده متری راه بری  در دندان در آوردن سبقت گرفته ای و دندانهای آسیابت بیرون آمده اند.   وقتی یه مسافتی رفتی تالاپ می خوری زمین ،منتظر میمونی تا بلندت کنم                                                                                                               &nbs...

در حین بازی با اسباب بازی هایت، فکر خراب کاری تو سرت هست که کجا می توانی آسیب بیشتر بزنی تا صدام در بیاد وقتی دعوات می کنم ذوق می کنی (ایه کارات) تلفن برات هیجان انگیزه: همچین قشنگ با خرسیت می خوابی که از دیدنت با خرسیت دلم ضعف میره و دوست دارم بوست کنم ولی از ترس بیدار شدنت اینکارو نمی کنم: ...

این ها رو برات می گذارم تا وقتی پسر خاله هات بچه دار شدن بدونی چه بلایی سر بچه هاشون در بیاری ...

بخاطر دندانهای تیزت باید هروز یه پستانک جدید برات بگیریم: ...

یلدا و هلنا در خانه عمه أشرف   وقتی میگم موش بشو اینطوری می کنی ...

مهارتی که در ده ماهگی انجام می دی می توانی با یک تکه گاه مثل لبه مبل یامیز یا دیوار بایستی، آواهای بی مفهوم بیشتری به زبان میاری . تا می گم هلنای ،هلنا سرت را به اطراف تکان می دهی ، وقتی می گم بتکون ، دو تا پات محکم تکان می دهی   ...

اين زندگيه براي مامان بزرگت ساختي شب تاسوعای حسینی١٣٩٢: ...

همچین رابطه ات با خوردن خوبه البته اگه خودت بخوری نه اینکه من بهت بدم   ...